جدول جو
جدول جو

معنی غلو کردن - جستجوی لغت در جدول جو

غلو کردن
(دَ کَ دَ)
از حد گذشتن. غالی بودن. غلو داشتن. رجوع به غلوّ شود:
با هرکه دوستی کنی از دل مکن غلو
با هرکه دشمنی کنی از جان مبر خطر.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
غلو کردن
از حد گذشتن غلو داشتن
تصویری از غلو کردن
تصویر غلو کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غلط کردن
تصویر غلط کردن
خطا کردن، به خطا رفتن، اشتباه کردن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ دَ)
خطا کردن. به خطا رفتن. اشتباه کردن. نادرست گفتن و کردن: ملک موت به قبض روح آن آمد، گفت: یا ملک الموت غلط کردی. ملک موت گفت: من غلط نکردم خدا میگوید تو غلط کردی. (قصص الانبیاء ص 27).
در آن میان که همی بوسه دادمش بر لب
هزاربار غلط کردم از میانه شمار.
مسعودسعد.
گفت: حق تعالی در کتاب مجید از قطع رحم نهی کرده است... و آنچه تو گفتی مناقض آن است، گفتم غلط کردی که موافق قرآن است. (گلستان سعدی). خداوندان کرمند گفت غلط کردی که بندگان دینارو درمند. (گلستان سعدی).
از آن ره به جایی نیاورده اند
که اول قدم پی غلط کرده اند.
سعدی (بوستان).
مژۀ سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا.
حافظ.
شیوۀ چشمت فریب جنگ داشت
ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم.
حافظ.
بلندمرتبه شاهی ز صدر زین فتاد
اگرغلط نکنم عرش بر زمین افتاد.
؟
- غلط کردم، یعنی سخت پشیمانم. دیگر این کار نکنم.
- غلط کردن راه، گم کردن آن. گمراه شدن:
مرا گفت مانا غلط کرده ای ره
به یک ره فتادی ز ره بر کرانی.
فرخی.
تو بیچاره غلط کردی ره در
نجست از بندیان کس جز تو فریاد.
ناصرخسرو.
راه غلط کرده ستی بازگرد
روی بنه بر پی آثار خویش.
ناصرخسرو.
ای همیشه حاجت ما را پناه
بار دیگر ما غلط کردیم راه.
مولوی.
آخر از آن جمال فروغی دلیل ساز
دل کرده ره در آن سر زلف دوتا غلط.
نظیری نیشابوری (از آنندراج).
نتوان گرفت روزی هم از دهان هم
مرغان نمیکنند غلط آشیان هم.
صائب (از آنندراج).
، در تداول مردم در مقام دشنام استعمال شود: غلط کرد. غلط کردی، بعضی گویند در مقام ترقی از درجۀ پیشین استعمال شود. (آنندراج). اضراب:
ز دست من به صد اعزازبرداشت
غلط کردم به چندین ناز برداشت.
غنیمت (از آنندراج).
، ضایعکردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ)
غله کردن زمین و ضیعه غله دادن آن. رجوع به غله و غله دادن شود: و ضیعتی او را ده که هر سال چندان غله کند که او را و عیالش را کفایت بود. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(دِ کَ دَ)
در تداول خانگی عامه به مزاح، لباس نیکو پوشیدن و زینت کردن و مصمم شدن برای رفتن به جائی: باز کجا غرو کرده ای ؟
لغت نامه دهخدا
(مَ)
آتش بزرگ با شعله افروختن. برافروختن آتش. روشن کردن آتش با شعله های بلند. الو زدن. مشتعل کردن. رجوع به الو والو زدن شود: شب چهارشنبه سوری گون الو میکنند
لغت نامه دهخدا
تصویری از ولو کردن
تصویر ولو کردن
متفرق کرن از هم پاشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغو کردن
تصویر لغو کردن
باطل کردن ابطال: پیمان را لغو کردند
فرهنگ لغت هوشیار
لباس نیکو پوشیدن و زینت کردن برای رفتن به جایی: باز کجا غرو کردی ک
فرهنگ لغت هوشیار
خطا کردن به خطا رفتن اشتباه کردن، در تداول در مقام دشنام استعمال شود: غلط کرداین کار را کرد. یا غلط کردم. سخت پشیمانم دیگر این کار را نمی کنم. یا غلط کردن راه. گم کردن آن گمراه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غله کردن
تصویر غله کردن
غله دادن زمین و ملک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غله کردن
تصویر غله کردن
((~. کَ دَ))
غله دادن زمین و ملک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لغو کردن
تصویر لغو کردن
للإلغاء
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از لغو کردن
تصویر لغو کردن
Abolish, Cancel, Overrule, Repeal, Rescind
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لغو کردن
تصویر لغو کردن
abolir, annuler, abroger
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از لغو کردن
تصویر لغو کردن
abolir, cancelar, anular, derogar, rescindir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از لغو کردن
تصویر لغو کردن
kufuta, kubatilisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از لغو کردن
تصویر لغو کردن
abolir, cancelar, anular, revogar, rescindir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لغو کردن
تصویر لغو کردن
abschaffen, stornieren, aufheben, kündigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لغو کردن
تصویر لغو کردن
znosić, anulować, unieważniać, uchylić, unieważnić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لغو کردن
تصویر لغو کردن
отменять , отменить , отклонять , аннулировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لغو کردن
تصویر لغو کردن
ختم کرنا , منسوخ کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از لغو کردن
تصویر لغو کردن
বাতিল করা , বাতিল করা , বাতিল করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از لغو کردن
تصویر لغو کردن
ยกเลิก , ยกเลิก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از لغو کردن
تصویر لغو کردن
kaldırmak, iptal etmek, geçersiz kılmak, feshetmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از لغو کردن
تصویر لغو کردن
afschaffen, annuleren, verwerpen, intrekken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لغو کردن
تصویر لغو کردن
廃止する , キャンセルする , 覆す , 廃止する , キャンセルする
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از لغو کردن
تصویر لغو کردن
废除 , 取消 , 否决
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از لغو کردن
تصویر لغو کردن
בִּטּוּל , לבטל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از لغو کردن
تصویر لغو کردن
скасувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لغو کردن
تصویر لغو کردن
menghapuskan, membatalkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از لغو کردن
تصویر لغو کردن
समाप्त करना , रद्द करना , खारिज करना , निरस्त करना , रद्द करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از لغو کردن
تصویر لغو کردن
abolire, annullare, abrogare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از لغو کردن
تصویر لغو کردن
폐지하다 , 취소하다 , 무효화하다 , 폐지하다 , 취소하다
دیکشنری فارسی به کره ای